ضرب3
ای قصه قصه قصه نون و پنیر و پسته قصه ز جنگلی دور از حیوو نای ناجور حاکم بودند در اونجا چند گرگ زشت و بلا این گوشه و اون گوشه شکارشون خرگوشه خرگوشای قصه مون نداشتند خواب و اَمون از ترس گله ی گرگ از دندونای بزرگ هر کجا تنها بودند اسیر غم ها بودند میون سی تا خرگوش یکی بود خیلی با هوش اون خرگوشه فکری کرد یه چاره ی بکری کرد به خرگوشا داد هشدار چاره کاره, فرار تا که بشیم زود رها از درد و رنج و بلا از رو پل رود خونه بدون هیچ بهونه می ریم به این نشونه می گیریم آشیونه به جنگل سبزه ها اون طرف چشمه ها اون جا میشه خونمون ساخته میشه لونمون اما باید بدانید شما که پر توانید از رو پل فرسوده نباید رفت آسوده باید بشیم چند دسته تا پل نشه شکسته شما که هستید سی تا بشید سریع ده سه تا بیاین بیاین خرگوشا گروه ما با هوشا همه تو صف به قطار سه تا سه تایی بشمار 1سه تا میشه سه تا ما که شدیم زود رها 2سه تا هم میشه شیش سه تای بعدی به پیش هر گروهی به نوبت آزاد میشه از غربت 3سه تا میشه نه تا ما دور شدیم از بلا دوازده هم 4 سه تا دست ها به هم, زودحالا 5سه تا پانزده میشه سریع برو تو بیشه 6سه تا هجده میشه با تنبلی نمیشه 7سه تا هم بیست و یک خبر آورده یک پیک 8 سه تا بیست و چهار پیک ِ میگه به نا چار 9سه تاهم بیست وهفت از اون بالا باید رفت 10 سه تا هم سی میشه دشمن ِعاصی میشه که ناگهان از اون دور اومد چند گرگ مغرور خرگوشا رو که دیدند به روی پل پریدند پلِ سریع شد خراب گرگ ها رفتند زیر آب رهایی از ظلم گرگ بود دیگه جشنی بزرگ حالا که سی تا خرگوش کردند غمو فراموش ضرب سه رو ای با هوش بکن آویزه
برچسب : نویسنده : sevompoloyan بازدید : 134